کاروان زیبایی ها
|
|
باز باران غمگنانه سیل گونه ریزد از چشمان زینب(س) می چکد از چشم اطفال پریشان روی خاک کربلا قبر شهیدان کاروانی غمزده سختی کشیده با غم و درد فراوان خون دل خورده چهل منزل اسارت پا برهنه پای بر خار مغیلان همسفر با راس خونین شهیدان غیر خون چیزی ندیده چشمهاشان خواهری محنت کشیده دیده اندر قتلگه خورشید را غلطیده در خون پیکرش آماج صد تیر بلا شمشیر نیزه بر رگ ببریده او بوسه ها زد خواهر دلخسته با اشک دو چشمش شستشو می داد آن خونین بدن را چشم او می دید حالا شعله های دود و آتش خیمه ها می سوخت شعله ها تا آسمان می رفت بیمارش میان خیمه ها اطفال سرگردان پا برهنه پای بر شن های داغ و پای بر خار مغیلان ناله ی واویلتا از نای اطفال حرم بشنیده می شد تازیانه ضرب سیلی صورت نیلی دلی خون توشه ی راهی برای کاروان بود همسفر با کاروان سرها به روی نیزه آنجا خون چکان بود نغمه و الحان قاری بر سر نی نغمه هایی جاودان بود گرچه بر لبهای قاری بعد از هر نغمه با دست پلیدی ضربه های خیزران بود در میان کوچه اما سنگ ها زخم زبانها هم نصیب کاروان بود گوشِ پاره سهم اطفال یتیم و گوشواره قسمت فرزندهای ساربان بود بارها از ناقه می افتاد طفلی کودک اما قد کمان بود جمله در بند اسارت جانشان بر لب ولی چشمان آنها خونفشان بود دیده گریان کاروان سالار شرح قصه ی پر غصه را با اشک چشم خویش می گفت اما بعد او گفت: در این ماجرا من غیر زیبایی ندیدم ناله و اندوه و ماتم اشک دیده سینه ی پر خون مصیبت صد بلا گر در ره حفظ ولای مرتضی(ع) باشد و از کردار ما پروردگار ما رضا باشد در آن صورت مصیبت ها بلاها خون دلی ها غصه ها زخم زبانها رنج ها زیباست زیباست زیبا...
|
دوشنبه 93 آذر 17 |
نظر بدهید
|
|
|
|